loading...

کلمه الله هی العلیا

وقتی عالم در کار بردگی است تو در کار معرفت باش که ذره اش در زیبایی و عظمت از دوعالم بالاتراست

بازدید : 294
چهارشنبه 27 آبان 1399 زمان : 11:36

انتظار حقیقی

🔸 [ما] مهمان ولایت وجود مبارك ولی عصر هستیم، در تمام مدت عمر «وَ بِیمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَی وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء»،[1] ما در كنار سفره آن حضرت نشسته ‌ایم. همه ما منتظر ظهور حضرت هستیم، یك؛ هر كسی وظیفه‌‌‌‌ای دارد، دو؛ امّا علمای دین، غیر از آن وظیفه عمومی، وظیفه خاصی دارند.
🔸 وجود مبارك حضرت دو برنامه دارد: یكی مهم است و دومی‌اهم; آنچه كه مهم است وظیفه همه ماست كه هم آن را بدانیم و عمل كنیم و منتشر كنیم كه «وَ بِهِ یمْلَأُ اللَّهُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»؛[2] باید عادل باشیم، از #عدالت حمایت كنیم، عدالت را ترویج و تبلیغ كنیم و مانند آن. معنای عدل هم این است كه نه بیراهه برویم و نه راه كسی را ببندیم، نه خودمان این كار را بكنیم و نه اجازه بدهیم كسی این كار را كند؛ #امر_به_معروف_و_نهی_از_منكر هم در همین قسمت است. اینها كارهای مهمّ وجود مبارك حضرت است كه زمین را پر از عدل و داد می‌كند. یك كار اهم دارد كه آن مقدور همه نیست، هر منتظری نمی‌تواند آن كار اهم را انجام بدهد و آن این است كه وجود مبارك حضرت كه ظهور می‌ كند جامعه را #عاقل می‌‌كند، جامعه را #عالم می‌‌كند. واقعاً ما نمی‌ فهمیم كه چطور وجود مبارك حضرت این چند میلیارد بشر را عاقل می‌‌كند، عقل مردم را چطور بالا می‌‌برد، علم مردم را چطور بالا می‌‌برد؛ ولی این مقدار را ما می‌‌فهمیم كه وظیفه همه عالمان دین این است كه انتظار خود را نسبت به وجود مبارك ولی عصر عمل كنند و این است كه هم بر سطح معلومات خود بیفزایند تا نفس می‌كشد #کسب_علم! این وظیفه اوّلی ماست، چون كسی می‌‌تواند جامعه را عاقل و عادل كند كه خود عدل ‌محور و عقل‌ مدار باشد.
🔸 همه ما منتظر #ظهور حضرت هستیم، همه مسلمان‌ها و همه علاقه‌مندان قرآن و عترت، همه باید در صدد امر به معروف و نهی از منكر و عدل و قسط كار كنیم، آنها كارهای مهمّ حضرت است؛ امّا كار حضرت این است كه مردم را #عالم و #عاقل می‌ كند. ما حرفی را كه علمی‌نیست نه بپذیریم و نه بگوییم؛ سخنی كه محقّقانه نیست، نه بپذیریم و نه بگوییم؛ بنابراین برای همه ما این است كه از این علوم به اندازه كافی استفاده كنیم، آن وقت جامعه می‌ شود #جامعه_عاقل و جامعه عاقل را نمی‌ شود فریب داد، #جامعه_عالم را نمی‌‌شود فریب داد، جامعه عاقل را نمی‌ شود از نظام اسلامی‌جدا كرد؛ او نظام را پذیرفت و این نظام، #نظام_قرآن_و_عترت است؛ نظام، #نظام_الهی است؛ جامعه عاقل را نمی‌‌شود از این نظام جدا كرد؛ آن وقت او می‌‌تواند #منتظر_واقعی وجود مبارك حضرت باشد.

یکی ب من بگع!
بازدید : 354
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 23:37


برای قهرمان حتّی مرگ هم بهانه‌ای برای زندگی است؛ آخرین تولّد. (ریلکه) ١

نپرسیدم علتِ مرگش چه بود. نه اینکه مرگش را باور ندارم. چون فکر می‌کنم مرگ علّت ندارد. آنگاه که از علّتِ مرگ کسی می‌پرسیم، بیشتر از آنکه مرگِ او را باور نداشته باشیم، خودِ مرگ، و در واقع، «مرگِ خود» را باور نداریم. باور نداریم که «همه می‌میرند» و «هر انسانی میرا است».

«همه» و «هر» واژه‌هایی هستند که از فرطِ روشنایی، تقریباً هیچگاه کسی در زبان مادریِ خود معنای آنها را نمی‌پرسد. و البته به خاطر همین سهولت و سادگیِ بسیارشان است که عملاً برای آنکه می‌خواهد معنای آنها را برای دیگران با واژگانی آشناتر و روشن‌تر توضیح دهد، کاری بسی دشوار بلکه ممتنع است.

چنانکه ایوان ایلیچِ تولستوی در حالِ احتضار و در بيماریِ دمِ مرگ درمی‌یابد که آدمی، تنها و تنها، در این موقعیتِ مرزی، در آستانهٔ مرگ و مواجههٔ تن به تن با آن، است که باور می‌کند که «همه همه است» و خودِ او هم «یکی از همه» است، و وقتی مکرّراً گفته می‌شود که «هر انسانی میرا است»، او یک «استثنا» نیست و این «هر» او را هم در برمی‌گیرد. مارسل دوشان، هنرمندِ اندیشمند، نبشتهٔ سنگِ گورش را چه خلّاقانه و متأمّلانه سفارش داده بود: «در هر صورت، همیشه، این دیگران اند که می‌میرند.»

اما، خودفریبی آدمی‌چه سان پیچیده و پوشیده است. مرگ ما را در نهان و نهادِ خویش در بردارد، اما ما جز آنگاه که مرگ به سراغمان بیاید و درِ خانه‌مان را بزند، پیوسته، آن را انکار می‌کنیم. و البته اگر چنین بختی را داشته باشیم، اساساً آن را «نیک» نمی‌دانیم و به هیچ‌روی آن را «خوش» نمی‌پنداریم، بلکه خوش می‌داریم که همه چیز به سانِ همیشه، «عادی»، یعنی «هیچ» باشد و مبادا که کوچکترین «عادتِ» زندگی روزمره‌مان خَرق یا تَرک شود.

مولانای جان، چه نیک دریافته بود که «اُستنِ این عالَم... غفلت است»، و به قولِ‌هایدگر، «آدم» (Dasman) مرگ‌فراموشانه می‌زید والا نمی‌تواند بزید. اما آن قلیلی که مرگ‌اندیشانه می‌زیند، و بدین معنا «آدم» نیستند، همان‌ها که‌هایدگر آنها را «دازاینِ اصیل» میخوانَد، دیگر مرگ برایشان پایان نیست، بلکه تولّدی دیگر است.

باری، مرگ علت ندارد؛ مرگ خودْ علّت است. به قولِ مونتنی: «نمی‌میری برای آنکه بیماری [یا آنکه پیری]؛ می‌میری زیرا که زنده‌ای.» اما مرگ غایت نیز هست؛ به هر دو معنای آن: پایان و هدف. باز به قولِ مونتنی: «تمامِ حکمتِ این جهان فقط به مرگ خدمت می‌کند». البته مرگ به مثابهٔ پایان یک «پیشامد» است، پیشامدی برای همه. اما مرگ به مثابهٔ هدف یک «دستاورد» است، دستاوردی برای آن که مرگ‌اندیشانه می‌زید، برای آن که توانایی مردن، و به بیانِ بهتر، هنرِ مردن، دارد.

تعبیری که من از «مرگ پایان کبوتر نیست» دارم این است که مرگ «تنها» پایانِ کبوتر نیست. به عبارتِ دقیق‌تر، مرگ پایانِ «مطلقِ» کبوتر نیست، بلکه آغازی دیگر و تولّدی دیگر برای او است. چرا که مرگ برای کبوتر، بر خلافِ «آدم» نه یک «ابزار» برای «زندگی دیگر»، بلکه یک «هدف»، یک «ابراز»، یک «امکان» برای «زیستن در اینجا و اکنون» است. چیزی که ابزار باشد، چون به هدفش برسد پایان می‌یابد، اما چیزی که هدفِ در خود باشد، هیچ پایانی برایش پایانِ مطلق نیست، بلکه، همزمان، یک آغاز است. همانگونه که ریلکه می‌گوید: «برای قهرمان حتّی مرگ هم بهانه‌ای برای زندگی است؛ آخرین تولّد.»

بنابراین، هرگز، مرگِ برخی را که با سهراب می‌توانیم «کبوتر» بخوانیمشان، یا با ریلکه «قهرمان» بدانیمشان، باور ندارم. بگذارید با نیچه نیز از آنها به مثابهٔ «قهرمانان تاریخ» یاد کنیم. نیچه می‌گوید: «اندیشه‌هایی که جهان را رهبری می‌کنند، بر پاهای کبوتر راه می‌روند.» در این افقِ تفسیری، یعنی اندیشه‌هایی که معطوف به مرگ، یعنی «ذاتِ زندگی»، هستند، نه معطوف به «زندگیِ روزمره‌». باری، اگر تاکنون کارِ جهان به آخر نرسیده؛ بیش از آنکه رهاوردِ مدیریتِ اهل سیاست و صنعت باشد، رنجاوردِ «سالکانِ مرگ‌اندیش» است.

عکس از اقای ژداب (لیوای)
بازدید : 332
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 23:37

«پیر مغان» كسی است كه در میان عارفان، نقش مهتر را دارد و «دیر مغان» محفل تدریس و نیایش اوست.
شاید این سوال پیش بیاید كه چرا حافظ مغ و دیر مغان را برای استعاره‌هایش برگزیده است؟ باید دانست رفتار «مغ»ها چند قرن پس از زرتشت نبی، چنان شد كه به تدریج به خاطر غیب گویی و رمالی شهرت یافتند. درست به همین دلیل است كه در انجیل ماتئو (12-2:1) از مغ‌هایی سخن به میان آمده كه از شرق (ایران) به پیشباز عیسای خردسال آمدند و او را ستودند. یعنی نبوتش را پیشگویی كردند. حافظ نیز مانند هر عارف و اهل معرفتی، به دنبال یافتن گوشه‌‌‌ای از اسرار پنهان بود. اصولا لقب «لسان الغیب» و «فال گیری با غزل‌ها» به همین وجه از اندیشه‌های حافظ اشاره دارد.

مرگ چفدر برایم لذیذ است ....
بازدید : 331
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 0:37

بازدید : 331
جمعه 15 آبان 1399 زمان : 12:38

بر پادشاهیِ ترک یک تن فرمان می‌راند و دیگران همه بندگان اویند.

وی کشور خود را به سنجاق‌ها ( = ایالات) بخش بندی می‌کند و به هر یک فرمانروایی می‌فرستد و آنان را به خواست خود جا به جا می‌کند.

اما پیرامونِ شاه فرانسه را بزرگ زادگانی گرفته اند از تبار کهن، که رعایا ایشان را می‌شناسند و بدیشان مِهر می‌ورزند و هریک را جاه و دستگاهی ست به ارث رسیده که شاه از ایشان وانمی‌تواند ستاند، مگر آنکه خویشتن را به خطر اندازد. از این رو، چون این دو را با هم بسنجند، ببیند که:
"گرفتنِ یک کشورِ ترک دشوار است، اما اگر کسی آن را گرفت نگاه داشتنِ آن آسان است. حال آنکه کشورِ فرانسه را از چندین جهت آسان تر می‌توان گرفت، اما نگاه داشتنِ آن دشواری‌های بزرگ دارد"...

خدایا !ما را آن ده که آن به!
بازدید : 333
جمعه 15 آبان 1399 زمان : 12:38

✅ راه‌های معنا دادن به رنج

✍️ مصطفی ملکیان

🔹به بسياري از رنج‌ها لامحاله در زندگي دچار مي شويم. تنها راه اين است كه براي اين منابع، يك معنايي كشف كنيم. خودِ رنج را نمي شود مرتفع كرد و بايد برايش يك معنايی كشف كنيم حتي آن كسي كه در تاريخ، بزرگترين فردي بود كه مبارزه با رنج را مقصد خودش قرار داده بود -بودا- او هم مي گفت: زندگي بدون رنج امكان ندارد پس بياييد بر رنج‌هايي كه ناشي از ژنتيك مان است يا رنج‌هايي كه ناشي از حوادث زندگي هست، برايشان معنايي در زندگي كشف كنيم. من كه در اينجا نشسته ام، نمي توانم خداي نكرده جلوي تصادف بچه ام را بگيرم كه در جاي ديگري زندگي مي كند، اين وضع به يكباره بر من نازل مي شود كه بچه ام در تصادفي، از دنيا رفته ،خداي نكرده يا بيمار شده و يا .... اينها براي من اجتناب ناپذير است. اين رنج‌ها را كه نمي توانيم از خودمان دفع كنيم، راهش اين است كه به اين رنج‌ها معنا بدهيم. يعني در وضع جديد كه رنج يكي از مولفه‌هاي اين وضع جديد است بهترين كار ممكن را انجام بدهيم.
حالا اين، چه گونه تعبير مي شود؟

1️⃣تبدیل رنج به کار
بعضي متفكران مي گويند وقتي كه ما مي گوييم به رنج معنا بدهيم يعني اينكه رنج‌ها را تبديل كنيم به كار (تبديل رنج به كار) اين معنا داري رنج است. هرچه رنج تان بيشتر است، كار را بيشتر كنيد آن وقت مي بينيد كه آن شدت و حدت رنج در درون تان كمتر و كمتر مي شود.

2️⃣ رنج را مقدمه اي كردن براي عدم تكرار اين رنج براي ديگران

يك كار ديگر اين است كه وقتي رنجي بر ما وارد مي شود، سعي كنيم، جلوي تكرار اين رنج را در زندگي ديگران بگيريم. اين، شدت رنج را كمتر مي كند. هرنوع رنجي كه براي من كه پيش آيد، جلوي تكرارش را براي ديگران بگيريم.

3️⃣ مبنای خودشناسی قرار دادن رنج
يك تلقي سوم هم كه نمي توانم الان واردش بشوم، اين است كه اين رنج را مايه خودشناسي قرار دهم. اين سه تفسير به نظر من از همه تفاسير بهتر هستند.

🔹 بودا، نيچه و شوپنهاور البته اين دو، تحت تأثير بودا مي گفتند كه خودشناسي با رنج امكان پذير است. وقتي كه رنج مي برم به شناخت خودم موفق مي شوم.
من فكر مي كنم اگر رنجي به من كمک كند براي شناخت خودم، خب اين يك پيروزي بزرگي است نه اينكه بگويم از رنج بايد استقبال كرد در اينجا يك جمله اي به شما بگويم چون رنج را از قديم حكما، عرفا و فلاسفه مي گفتند كه در زندگي خيلي ارزشمند است، آن وقت بعضي از اشخاص مي گفتند كه خب اگر اين جور است، بايد از رنج استقبال كرد.

🔹يادم نيست اين جمله از كيست كه:
«نمي خواهد دنبال ايجاد رنج بگرديد. رنج، به اندازه كافي در زندگي تان هست»
ديگر نرويد كه رنجي ديگري هم ايجاد كنيد كه از طريق آن خودمان را بشناسيم آن قدر در زندگي رنج وجود دارد كه بحث بر سر استقبال از رنج نيست بحث برسر گريزناپذيري رنج است.
حال كه رنج گريزناپذير است وقتي رنج بر من عارض شد، از آن استقبال كنم و راه‌هاي ديگري گفته اند كه من اينها را قابل دفاع تر مي دانم.

#مؤسسه_فرهنگی_فرزانه

چرا پس از اسکندر مردم قیام نکردند؟
بازدید : 295
يکشنبه 10 آبان 1399 زمان : 11:38

- چهره را با گیسوان خوشبوی خود در نقاب پنهان ساز، یعنی که چهره ات را بپوشان و جهانی را از اشتیاق ویران ساز.

۲- از گل چهره ات، عرق بریز و پیرامون باغ را، چون شیشه‌های چشم ما پر از گلاب کن.

٣- حال که فصل بهار، چون عمر ما برای رفتن عجله می‌کند، ساقی برای به گردش در آوردن شراب گلگون شتاب کن.

۴- چشمان مخمور و مست خود را با ناز باز کن و چشم نرگس خودنما را از حسادت فرو بند.

۵- بنفشه را بو کن و زلف معشوق را بگیر، به رنگ خونین و سرخ لاله نگاه کن و قصد شراب نوشی کن.

۶- از آنجا که شیوه و خلق و خوی تو عاشق کشی است، با دشمنان ما شراب بشوش و با ما درشتی و کج خلقی کن.

۷- چون حبابی، چشم بر قدح باده باز کن و اساس خانه دنیا را با حباب مقایسه کن.

۸- حافظ از طریق دعا و نیاز، طالب وصال است، یارب، دعای عاشقان خسته دل را بپذیر و اجابت کن.

AMV باحال از انیمهblack lagoon
بازدید : 292
سه شنبه 5 آبان 1399 زمان : 12:41

چرا اغلب فکر میکنیم در حال از دست دادن هستیم ؟

اگر هنوز هم نسبت به معجزۀ «به اندازه کافی خوب» برای درمان فومو ایمان نیاورده‌‌اید، کلمات رالف والدو امرسون، مقاله‌‌نویس و شاعر آمریکایی قانع‌‌تان خواهد کرد: «در عوضِ هر چه که از دست داده‌‌اید، چیز دیگری را به‌دست آورده‌‌اید و در عوض هر چه که بدست آورده‌‌اید، چیز دیگری را از دست داده‌‌اید».

شلاق جهالت ، تلخ اما واقعی
بازدید : 271
دوشنبه 4 آبان 1399 زمان : 19:36

برای آنکه هرکسی میخواهد در این دنیا رنج کمتری بکشد دنیا به جهنم تبدیل شده است.

سالروز ورود آزادگان
بازدید : 289
دوشنبه 4 آبان 1399 زمان : 19:36

✔️سه توصیه مهم پیرامون فرآیند تحصیلی

✍️مصطفی ملکیان

1️⃣ و 2️⃣ قدر 22 سال طلایی عمر خود را بدانید و به دانشگاه اکتفا نکنید.

🔹روانشناسان با همه اختلافی که با هم دارند در این نقطه متفق القولند که از 18 تا 40 سالگی بهترین سالهای عمر هر انسانی اند . نه سالهای قبل از 18 سالگی انسان پختگی لازم را دارد برای استفاده از عمر و وقت و استعدادهایش نه بعد از 40 سالگی اما دانشگاه‌های ما با کمال تاسف باید گفت درست نصف این 28 سال را از شما می‌گیرند – تازه اگر دانش آموز زرنگی باشید- 11 سال را از شما می‌گیرند و فقط یک ورق کاغذ به شما می‌دهند که به آن می‌گویند مدرک دکتری؛ یعنی نصف عمر مفیدتان را که بر روی این کره زمین اقامت دارید را داده اید و یک ورق کاغذ گرفته اید که به آن می‌گویند مدرک دکتری.
من هیچ کس را تشویق نمی‌کنم که مدرک دکتری نگیرد؛ اصلا و ابدا ! اما می‌گویم اگر در خارج از کشور درس می‌خوانید خب دکتر می‌شوید و به اندازه یک دکتر هم معلومات پیدا می‌کنید ولی اگر به هر جهتی یا نمی‌خواهید یا نمی‌توانید بروید خارج از کشور و می‌خواهید در اینجا علوم انسانی را دنبال کنید بیایید و این کار را بکنید .

🔹فرض کنید دو بازار وجود دارد در یک بازار مدرک می‌فروشند و در یک بازار علم . بروید در آن بازار که اسمش دانشگاهست مدرک بخرید ؛اما برای خودتان با استفاده از کارشناسان ، اساتید و مشاوران برنامه ریزی کنید و شروع کنید به این برنامه عمل کردند تا این برنامه را به شما دادند شما شروع کنید که متوازن این مدرک، معلوماتتان را داشته باشید.
وگرنه دانشگاه‌های ما هیچ چیز به شما نمی‌دهند جز مدرک !

🔹اگر واقعا به فلسفه علاقه مندید اصلا به دانشگاه اعتنا نداشته باشید و به قدر ضرورت و به وقت ضرورت فقط به دانشگاه بروید آن مقدار که اگر غایب باشید چیزی را از دست خواهید داد ولی تمام اهتمامتان این باشد که کار کنید و وقتی به سنی مثل سن من برسید می‌فهمید عمق تلخ این واقعیت را که الان به شما می‌گویم که به لحاظ ریاضی 51 منهای 50 مساوی یک هست و 21 منهای 20 هم مساوی یک است ولی اصلا فکر نکنید ارزش آن عمری که 20 تا 21 سالگی دارید مساویست با عمری که از 50 تا 51 سالگی دارید .
باور کنید از من و بعدا به رأی العین می‌بینید یک هفته بیست تا بیست و یک سالگیتان اندازه یک سال 50 تا 51 سالگی ارزش دارد. این سالها بی نمونه اند بی همتایند و آن وقت است که حیفتان می‌آید.
من به دوستانم می‌گویم اگر برای عمر خودتان حیفتان نمی‌آید تا 40 سالگی حیفتان بیاید بعد خواستید ضایعش کنید و هر کاری می‌خواهید بکنید ولی واقعا تا 40 سالگی را ضایع نکنید .

🔹مثلا 16 سال دیگر که شما دارید؛ ثانیه ثانیه اش را استفاده کنید. اگر این کار را بکنید نه پشیمانی خواهید داشت نه حسرتی و نه اندوهی ولی اگر این کار را نکنید درست به میزانی که استفاده نمی‌کنید پشیمان می‌شوید و دائما با خودتان نزاع دارید و با خودتان نمی‌توانید آشتی کنید و همین طور تا آخر عمرتان خودتان را سرزنش می‌کنید همیشه قدر تا 40 سالگیتان را بدانید کاری به این دانشگاه‌ها نداشته باشید برنامه ریزی کنید و کار کنید و البته وقتی برنامه ریزی سنجیده صورت گرفت باید 4 ویژگی هم داشته باشد در آن برنامه :1. نظم داشته باشد 2. پشتکار داشته باشد 3. اعتدال را رعایت کند 4. دائما خودش را بازنگری کنید درست مثل کوهنوردانی که وضعشان را هر از چندگاهی از نو مورد ارزیابی قرار می‌دهند .

3️⃣ التزام به هرم مطالعاتی

🔹من همیشه عقیده ام این بوده که اشخاص موفق باید به صورت مخروطی یا هرمی‌درس بخوانند یعنی اول در قاعده این مخروط موضوعات بسیار متعددی را بخوانند اما با عمق کم بعد یک درصد بیایند پایین تر و بعد یک تعدادی از موضوعات قبلی کمتر بشود ولی آنهایی که در این دایره کوچکتر است عمیق تر بخوانند بعد بیایند این هرم را بالا تا برسد به رأس اما اینکه در این طبقات پنج - شش گانه که از قاعده هرم تا رأس هست چه بخوانند بستگی به این دارد که در راس هرم می‌خواهند به کجا برسند ؟
من خودم اعتقادم بر این است که برنامه ریزی صحیح این است که در 40 سالگی فرد به رأس هرم رسیده باشد .
این معنایش این است که از 40 سالگی تا آخر عمر می‌خواهد دائما بر روی آن نقطه مرکزی‌‌‌ای که در راس هرم قرار دارد کار کند و عمق بیشتر و باز هم عمق بیشتر به آن بدهید .

@mostafamalekian

سالروز ورود آزادگان

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی